پارت هفتاد و دوم :

پر غم خندید و مقابل نگاه مردی که از این رنجش، رنجیده بود شانه بالا انداخت.

- تعجب کردی نه؟ ببخشید که بهت نگفته بودم... اصلا چی باید میگفتم؟

دیگر جلوی اشک مزاحمی که میل به ترک چشمانش داشت را نگرفت و گذاشت گونه‌اش را تر کند.

- درد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.